نمیخام به روی خودم بیارم 😡😡
سلاااااااام خوش اومدیییید به پارتتتت ۷ که همه منتظرش بودن 😉😉😉😉 بریم راستی
لایک ها به ۴ رسید بس میزارم شب عکسشو
انیا
لباسمو پوشیدم و بهسمت مهمونی رفتم .. داییی منو رسوند 😆 بعد وارد سالن شدم همه به من خیره شده بودن ... از خجالت رفتم گوشه سالن .. یه نوشیدینی برداشتم و نشستم .. چند دقیقه که گذشت بکی اومد پیشم و باهام نوشیدنی خوردیم.... موقع رقص فرا رسید
من میخاستم برم که... بکی
بکی = کجاا با این اجله بیا برات پارتنر پیدا کردم
انیا = وااااااتتتتت ..
بکی یه پسر رو آورد کنارم و گفت
بکی = این پسر خوش تیپ قراره امشب پارت نر تو باشه
نفس عمیق کشیدم و خدارو شکر کردم که اون دامیان نیست 😐😐 هالا اون پسر کی بود
انیا= بکی ایشون کی باشن ؟؟
بکی = الکساند
انیا = خب ممنون بکی
الکساندر منو توبغلش کشید گفت
الکس = سلاممم انیا جان
انیا = سلام الکس
الکس = خیلی خوشگل شدی
انیا = ☺☺
این جور شده بودم به پایین نگاه میکردم یهو به سورت الکساندر نگاه کردم لبشو نزدیک من آورده بود ... پرتش کردم اون طرف و از در خارج شدم ... مرتیکه اوزی هموز بامن اشنا نشده میخاست بوسم کنه ... 😡😡😡 چه بی شعور .. با خودم بودم که یهو یکی جلوم با ماشین واستاد ....
اگه دوست داری بدونی اون کی بودهههه لایک کن و کامنت بزار
میسییییییییییی 🥺💗💜
عاشقتونم بای 💜💗😘🥺