نمیخام به روی خودم بیارم 😡😡

K K K · 1402/06/01 13:27 · خواندن 1 دقیقه

سلاااااااام خوش اومدیییید به پارتتتت ۷ که همه منتظرش بودن 😉😉😉😉 بریم راستی 

لایک ها به ۴ رسید بس میزارم شب عکسشو 

انیا 

لباسمو پوشیدم و به‌سمت مهمونی رفتم .. داییی منو رسوند 😆 بعد وارد سالن شدم همه به من خیره شده بودن ... از خجالت رفتم گوشه سالن .. یه نوشیدینی برداشتم و نشستم .. چند دقیقه که گذشت بکی اومد پیشم و باهام نوشیدنی خوردیم.... موقع رقص فرا رسید 

من میخاستم برم که... بکی 

بکی = کجاا با این اجله بیا برات پارتنر پیدا کردم 

انیا = وااااااتتتتت .. 

بکی یه پسر رو آورد کنارم و گفت

بکی = این پسر خوش تیپ قراره امشب پارت نر تو باشه 

نفس عمیق کشیدم و خدارو شکر کردم که اون دامیان نیست 😐😐 هالا اون پسر کی بود

انیا= بکی ایشون کی باشن ؟؟ 

بکی = الکساند 

انیا = خب ممنون بکی 

الکساندر منو توبغلش کشید گفت 

الکس = سلاممم انیا جان 

انیا = سلام الکس 

الکس = خیلی خوشگل شدی 

انیا =  ☺☺ 

این جور شده بودم به پایین نگاه میکردم یهو به سورت الکساندر نگاه کردم لبشو نزدیک من آورده بود  ... پرتش کردم اون طرف و از در خارج شدم ... مرتیکه اوزی هموز بامن اشنا نشده میخاست بوسم کنه ... 😡😡😡 چه بی شعور .. با خودم بودم که یهو یکی جلوم با ماشین واستاد .... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اگه دوست داری بدونی اون کی بودهههه لایک کن و کامنت بزار 

میسییییییییییی 🥺💗💜

عاشقتونم بای 💜💗😘🥺