نمیخام به روی خودم بیارم 😡😡(5)
سلااااام چطورییید اومدم با پارت ۵ میسیییی از حمایت هاتون 😚😚☺
اون بابام بودد !!!!!!!!!!!!!!
انیا
بابام کشیدم بالا ..
انیا = ب ب با بابا اینجا چ چیگار میکنی
توایلایت = من مربی شناتونم
بکی اومد پیشمون گفت
بکی = انیا .. بابات اینجا چی کار میکنه
توایلایت = مربی شناتون هستم
بکی قش رفت واسه بابام ..... همه وارد آب بشیدم و واییییییی اب چه گرم بودددد .. خلاصه بابا بهمون شنا یاد داد ولی دامیان یه گوشه استخر نشسته بود .. دوست نداشتم کسی بابام همکاری نکنه رفتم پیششش
دامیان = اینجا چی کار میکنی بچه سوسول
انیا = ولا من بچه نیستم دومن من کارت دارم اومدم اینجا
دامیان = چ چی کارم داری
از آب اومدم بیرون و حولمو بردواشتم پوشیدم بهش گفتم
انیا = بیرون کارت دارم تو حیاط جولو کتاب خونه
دامیان که گونهاش سرخ شده بود با ارامش گفت
دامیان = ب باش
بکی سریع از اب درومد گفت
بکی = کجاااا میری
انیا = لباس بپوشم
بکی = واسا منم بیام
باهم رفتیم رخکن خودمون رو خوشک کردیم و رفتیم بستنی بخریم جلو بوفه
انیا= ببخشید بکی من باید برم
بکی = کجا ؟؟
انیا = خبب نمیتونم بگم
بکی =انیااا ما دوست های صمیمی هستیم
انیا = باش بابا میخام برم پیش دامیان
بکی = اوووو بس برو
انیا = بای
خب خوشگلا تموم شد
نظرتون چیه یهکم خیلی کوچولو عاشقانش کنم ؟؟؟
بای 😉☺😊