نمیخام به روی خودم بیاارم 😡😡
سلاااااام چطوردییید از حمایت هاتون ممنونم اینم از فصل = دووووووووووو هورااااا خوشحالی 😂😂
F=2💗💗
P=1🖤💗❤🤍🐼🐼🐼🐼🐼🐼
انیا
بعد از اینکه دخترم به داشگاه فرانسه رفت .. دیگه ندیدمش الان ۲۰ سال از ازدواج منو دامیان میگزره .. دخترمون الان ۱۸ سالشه و ۳ ساله که منو دامیان اونو ندیدیم ..
امروز از تخت بلند شدم به سمت آشپزخانه رفتم .. . تخممرغ رو که شکوندم توی ظرف . احساس کردم یکی داری موهامو نوازش میکنه . فکر کردم سارین برگشته . برگشتم پشتمو نگاه کردم ولی اون دامیان بود . انقدر به سارین فکر میکردم که اصلا حواسم نبود . دامیان بغلم کرد گفت
دامی ( دامیان ) = میدونم فقط به فکرشی .. ولی اون الان فقط باید درس بخونه
انی ( نیا )= میدونم دامی ولی اون دخترمونه حداقل باید یه کریسمس رو بیاد پیشمون
دامی = درست میگی . بیا بهش زنگ بزنیم ..
انی = ا ا اراههه فکر خوبیه
باهم به سمت تلفن رفتیم و دامی گوشی رو برداشت شماره گرفت..... چند تا بوق زد و یکی گوشی رو برداشت .
دامی = ا ا الو سارین ؟؟ الو الو ؟؟ ( یاد یه اهنگی افتادم 😂😂😂😂)
؟؟؟؟= اقا شما کی هستید
دامی = شما کی هستید ؟؟ گوشی دختر من پیش شما چیکار میکنه ؟؟
صدای یه پسر از گوشی میومد
؟؟؟؟؟= شما پدرشونید؟؟؟
دامی = بله
؟؟ = اروم باشید.. اون اون . تصادف کرده .
میدونم بد جایی تموم شد
خببب اینم از پارت یک
عکسو اوض میکنم 🌈🌈
تا پارت بعد = ۴ لایک و ۳ کامنت میخام 💟💟😚😚😚
گود بای